بزرگداشت نیما یوشیج
21آبان ماه ، سالروز تولد نیما یوشیج

«مایهی اصلی اشعارمن رنج من است.»
علی اسفندیاری كه بعدها نام «نیما یوشیج» را بر خود گذاشت در 21 آبان 1276 شمسی در «یوش» - دهی از بخش نور در شهر آمل- زاده شد. وی پسر بزرگ ابراهیم نوری مردی شجاع از افراد دودمانهای قدیمی شمال ایران بود.
وی در زندگینامهی خود نوشته ، زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخانان گذشت كه به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق میكردند وشبها بالای كوهها ساعتهای طولانی دور هم جمع میشدند .
نیما تا 12 سالگی در «یوش» بود و بعد از آن به تهران آمد ، دورهی دبستان را در مدرسهی «حیات جاوید» گذراند. پدر علی شبها به وی «سیاق» میآموخت و مادرش كه حكایاتی از «هفت پیكر» نظامی و غزلیاتی از حافظ حفظ داشت را به وی میآموخت..
نیما بعد از فراغت از تحصیل در مدرسهی سن لویی به كار در وزارت دارایی پرداخت اما بعد از مدتی از این كار دست كشید. نیما در نتیجهی آشنایی با زبان فرانسه با ادبیات اروپایی آشنا شد و ابتكار و نوآفرینی را از این رهگذر كسب كرد و به عنوان یكی از پایههای رهبری سبك نوین قرار گرفت.
اشعار نخستین وی با اینكه در قالب اوزان عروضی ساخته شده است از مضامین نو و تخیلات شاعرانه برخوردار است كه در زمان خود موجب تحولی در شعر گردید. نیما در آثار بعدی خود اوزان عروضی شعر را میشكند و شعرش را در چارچوپ وزن و قافیه آزاد میسازد و راهی تازه در شعر میآفریند كه به سبك نیمایی مشهور میشود.
نیما یوشیج در سال 1328 در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ و هنر مشغول به كار شد.
نیما در زمستان سال 1338 و در ششم دی ماه به بیماری ذاتالریه مبتلا و در سن 64 سالگی در تجریش تهران از دنیا رفت.
از آثار نیما میتوان به مجموعه شعر«قصه رنگ پریده» ، «خون سرد» ،«مطبعهی سعادت»، «فریادها»، «مرقد آقا» ، «كلالههای خاور» ، «ناقوس» ، «مانلی»، «افسانه»،« مروارید» ، «امیركبیر» ، مجموعه نامههایی با عنوان «كشتی و طوفان» ، «قلمانداز»، «حكایات و خانواده سرباز» ، مجموعه نامههای «ستارهای از زمین» ، داستان «توكایی در قفس» ، «آهو و پرندهها»، « حرفهای همسایه »، «شعر من» ، مجموعه نامههای «دنیا خانه من است» ،« آب در خوابگه مورچگان » ، «عنكبوت» ، « كندوهای شبانه »، « شهر صبح شهر شب» و دو سفرنامه و ... اشاره كرد.
آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است